لیلی متین دفتری (زاده ۱۳۱۵ در تهران – درگذشت ۱۳۸۶ در پاریس) نقاشی ایرانی است. وی از هنرمندان هنر نوگرا و معاصر ایران و از بنیانگذاران سبک نقاشی مینیمالیستی یا سادهگرایانه در ایران بهحساب میرود. او دختر احمد متیندفتری، نخستوزیر ایران بود و تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در حلقه دوستان نزدیک فرح پهلوی قرار داشت.
هنر امروز:
• متولد تهران ۱۳۱۵
• از مدرسه هنرهای زیبای اسلید یونیورسیتی کالج لندن فارقالتحصیل شد
• بهمدت پنج سال در دانشکده هنرهای زیبای تهران به تدریس مجسمهسازی پرداخت
• اولبار آثارش را در نمایشگاهی انفرادی در نگارخانه بورگز به تماشا گذاشت (۱۳۴۵)
• استودیو سابا نگارخانه ویلینکن در آلمان (۱۳۴۶)
• گالری ابوت هال در انگلیس (۱۳۴۶)
• نگارخانه نگار (۱۳۴۷)
• نگارخانه زند (۱۳۵۶)
او در ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹ در مدرسهی هنر اسلید در یونیورسیتی کالج لندن و سپس در کالج هنر کامبرول تحصیل کرده بود و تا سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران پنج سال مجسمهسازی درس داد. او دختر احمد متیندفتری، نخستوزیر سابق ایران، خواهر هدایتالله متین دفتری و نوه محمد مصدق، نخستوزیر سابق ایران بود. متین دفتری، علاقه زیادی به مصاحبه با رسانهها نداشت و این موجب شد تا نزد مردم، ناشناخته بماند.
لیلی متیندفتری نوه دختری دکتر مصدق و فرزند دکتر احمد متیندفتری، در خانوادهای فعال ازنظر سیاسی و اجتماعی به دنیا آمد. فعالیت فرهنگی را از این خانوادهی پرجنبوجوش به ارث برد اما در زندگی اجتماعی چندان در ارائه آثارش فعال نبود. با آنکه از رفاه و سرشناس بودن برخوردار بود لکن به عرضهی کارهایش در نمایشگاه فردی و جمعی ولعی نداشت و بهعکس همعصران خویش به هیاهوی فرهنگی متداول نپیوست. در خلوت خود با نقاشیاش بهمثابه یک عشق خصوصی رفتار میکرد، انگار خلق اثر بیشتر بهمعنای ارتباطگیری با خود و شناخت بیشتر از خویش تا معرفی خود به دیگران. چنانکه در فاصله سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۳ چند نمایشگاه بیسروصدا در ایران و خارج از کشور داشته است. همین بیادعایی و فروتنی چهره او را بین هنرمندان نسل خود کمرنگتر نشان میدهد.
گفتوگوی لیلی گلستان با لیلی متیندفتری / «در کنار لادنها، ماهیها و همهی درختها»
از تاریخ این گفتوگوی لیلی گلستان با متیندفتری بیش از سیسال میگذرد. این گفتگو در روز سهشنبه ۱۹ مهرماه ۲۵۳۶ (۱۳۵۶ه.ش) در صفحه هنر (صفحه ۷) روزنامه رستاخیز به چاپ رسیده است. موضوع مصاحبه برپایی نمایشگاه متیندفتری در گالری زند است که در تاریخ ۵ مهرماه افتتاح شده بود. این نمایشگاه تا ۲۲ مهرماه همان سال در محل حدید گالری زند در ساختمان آ.اس.پ برقرار بوده است. (متن این مصاحبه از مجله تندیس، شماره ۱۱۶، دی ماه ۱۳۸۶ برداشته شده است.)
.
لیلی گلستان: چهشد که خواستید احساساتتان را با نقاشی بیان کنید؟
– لیلی متیندفتری: نمیدانم والله، من همیشه از بچگی نقاشی میکردم، هیچوقت هم فکر نکردم که کار دیگری بکنم. مثلا چیز بنویسم یا اینکه… میدانی حرف که اصلا بلد نیستم بزنم…
.
ل.گ: این سؤال را که میخواهم بکنم از کس دیگری یاد گرفتهام! اما چه عیب دارد، سؤال خوبی است، بگذارید از شما هم بپرسم: وقتی میخواهید نقاشی کنید، آیا از هنر دیگری هم برای ساختن محیط و موقعیت مناسب برای نقاشی بهره میگیرید؟ یعنی مثلا موسیقی گوش میکنید که بهقول معروف تو حال نقاشی کردن بروید، چه میشود که یکدفعه تصمیم به کشیدن تابلو میگیرید؟
– ل.م: نه، از هیچچیز کمک نمیگیرم. میروم در کارگاهم را باز میکنم، مینشینم توی کارگاهم و شروع میکنم به کشیدن، و اگر هم نتوانم آن لحظه نقاشی کنم، هیچچیز نمیتواند کمکم کند یا حالم بیاورد. ولش میکنم تا زمانی که حس کنم میتوانم.
ل.گ: موضوع نقاشیتان را چطور انتخاب مینید، یکدفعه به فکرتان میرسد که فلان موضوع را نقاشی کنید یا چند روز دربارهاش فکر میکنید و رنگ و ترکیب آن را در مغزتان مشخص میکنید و بعد سراغ بوم میروید؟
– ل.م: من اغلب نمیدانم که چه میخواهم بکشم یعنی چیزی را که شروع میکنم اصلا قبلا دربارهاش فکر نکردهام و یا اگر فکر کردهام در آخر سر آنچیزی که کشیده شده، آنچیزی نیست که میخواستهام بکشم. همیشه چیز دیگری شده و بسیار متفاوت است با فکر اولیه من.
.
ل.گ:کارهای نمایشگاه اخیرتان در گالری زند با کارهای سابقتان فرق بسیار کرده، سه موضوع انتخاب کردهاید؛ چهره، گل لادن و ماهی. کارهایتان خیلی لطیفتر و پرداختهتر از سابق شده، آیا دلیل خاصی داشته؟ چطور شده که یکباره اینطور به سفیدی و سادگی شیرینی رسیدهاید؟ هم موضوع و هم نحوهی کار بسیار پاک و شفاف بودند، قبلا اینطور نبود؛ چرا؟
– ل.م: همینطوری پیش آمده، این لطافتی هم که شما از آن حرف میزنید فقط به دلیل تفاوت تکنیکی هست که در کارهایم اخیرا بهکار بردهام، روش کارم مقداری عوض شده، قبلا لادن کشیدهام حتی ماهی هم کشیدهام فقط به مرور زمان به جزئیات بیشتر پرداختهام. ده دوازده سال پیش اصلا به جزئیات اهمیت نمیدادم فقط تختههای رنگ بود که کنار هم قرار میگرفتند و نه خطی داشت و نه پرداخت کاملی، این تغییر ناگهانی فقط به این دلیل بوده که ده سال است کار مرا ندیدهاید و راهی را که آرامآرام مرا به اینجا رسانده نشناختهاید…
.
ل.گ: خب چرا در این ده سال کارتان را ندیدهایم؟ چرا فاصله دو نمایشگاه اینقدر طولانی شد؟
– ل.م: فقط بهدلیل اینکه انگیزهی بهخصوصی نداشتم که نمایشگاه بگذارم. فقط نقاشی میکردم نه از گالری بهخصوصی خوشم میآمد و نه اینکه… دلیلی نمیدیدم. همین.
ل.گ: واقعا بهدلیل نداشتن جا بود یا فکر میکردید موقعش نشده یا کیفیت کارهایتان را در حد نمایش گذشتنشان نمیدیدید؟
– ل.م: نه؛ میدانید که هروقت هرکس میل کند، بلاخره جایی هست. فقط این میل در من ایجاد نشده بود، دلم نخواسته بود، واجب نمیدانستم این نمایشگاه اخیر هم پیش آمد. عوامل مختلف جور شد تا این نمایشگاه برپا شد. واقعا دست خودم نبود.
.
ل.گ: یعنی دوستان تصمیم گرفتند و دست به یکی کردند و…
– ل.م: همینطوره
.
ل.گ: وقتی یک کار را تمام میکنید، ازش راضی هستید؟
– ل.م: گفتنش مشکل است. وقتی کاری را تمام میکنم دیگر رابطهام با آن کار قطع میشود، خودبهخود قطع میشود، تجربهام را کردهام و تمام شده. مثل این است که الان دارم با شما حرف میزنم و وقتی حرفم تمام شد دیگر حرفهایم را قاب نمیگیرم و دائم به همه نمیگویم که من اینها را گفتهام. نقاشی هم همینطور است یک چیزهایی از ذهنم میگذرد و بعد تمام میشود و وقت آن میرسد که چیزهای دیگری به ذهنم برسد؛ چیزهای تازهتر و بهتری.
.
ل.گ: آیا اتفاق افتاده که کاری را تمام میکنید و بعد از مدتی ببینید کامل نیست و دوباره از نو درستش کنید؟ کاملش کنید؟
– ل.م: نه، هرگز! وقتی چیزی تمام شد، تمام شده است. ممکن است همان فکر (موضوع) را به نحو دیگری بکشم، اما کاری را که کردهام دیکر عوض نمیکنم مثلا چند سال پیش تعدادی از کارهای مرا به نمایشگاه بردند خارج از کشور و بعد آشولاش برگرداندند، همه پاره بودند. میشد تعمیرشان کرد اما هرگز این کار را نکردم، وقتم را گذاشتم برای کارهای تازه.
ل.گ: از نقاشیها چه ایرانی و چه خارجی حس چه کسی را با حس خودتان نزدیکتر میبینید؟ مقصودم این است که شده کاری را از نزدیک ببینید و به خودتان بگویید همانی هست که میخواستم بکشم؟
– ل.م: خیلی این قضیه پیش آمده، نهتنها در مورد نقاشی بلکه در موارد دیگر هم این پیش آمده. یعنی میروی توی یک کوچه و گوشهای از کوچه را میبینی و میگویی آخ این را بکشم و سعی میکنی بکشی و یا گاهی اوقات میگویی آخ باید این را بکشم اما نمیکشم چون این خودش آنقدر کامل و درست هست که لزومی به دوباره کشیدن آن حس نمیکنم. البته در مورد نقاشی هم پیش آمده و در طول روز بسیار این موضوع را حس میکنم مثلا اخیرا با کارهای نقاشی آشنا شدهام. دیوید هاکنی که بسیار نزدیکی با آنها حس میکنم، دید او لسیار برایم نزدیک و آشنا است.
.
ل.گ: از نقاشیهای ایرانی کدام را میپسندید؟
– ل.م: از کارهای خیلی از آنها خوشم میآید. میترسم اسم یکی از آنها را جا بیندازم و پسفردا باید حساب پس بدهم.
.
ل.گ: این را همه میگویند، اما بگویید کدام را ترجیح میدهید؟
– ل.م: ببین، دور و بر اطاقم را نگاه کن، خودت میفهمی (به دیوارهای اطاق نگاه میکنم، سعیدی، زندهرودی، آو، متیندفتری) البته سپهری جای خودش را دارد اما نقاشان تازه هم هستند که کارشان را میپسندیدم به تازگی کارهایشان را ندیدهام مثلا مجتبی سیادتی که این هفته در گالری لیتو نمایشگاه دارد. کارش فوقالعاده است؛ پیشرفت عجیبی دارد. کارهای اخیرش را ندیدهام ولی همین نقاشی پشت کارت دعوتش میرساند که حیلی جلو رفته و قوی شده و یکی از آنهایی هست که واقعا خیلی دوستش دارم.
.
ل.گ:حالا که صحبت نقاشان ایرانی شد میپرسم، نقاشی را در ایران چطور میبینید و دربارهاش چه فکر میکنید؟ بهتر است بگویم چه جایی دارد و کجا قرار گرفته؟
– ل.م: بستگی دارد که آدم از چه دیدی آن را نگاه کند. هرجایی برای خودش هنر مخصوص خودش را دارد و هیچکدام از این هنرهای باهم قابل قیاس نیستند. مثلا یک دهکوره یک کشور آفریقایی هم هنر خودش را دارد و نیویورک هم هنر خودش را دارد، هر دو ممکن است در حد کمال باشند، بههرحال در هر اجتماعی هنر وجود دارد. یعنی آدمها همیشه در حال خلاقیت و کشف هستند. فقط نوع خلاقیتشان با هم فرق میکند، خلاقیتشان هم برایشان جنبه تاریخی دارد و معتقدم که هنر ممالک مختلف و تفاوت آنها بستگی به محیط زیست، آبوهوا، سنت و گذشتهی آن مملکت دارد. بنابراین نقاشی ایران هم جای خودش را دارد و نمیشود در ردهبندی آن را جا داد. یعنی اصلا ردهبندی نباید کرد و نمره بهش داد.
ل.گ: آیا شرکت نقاشان در نمایشگاههای خارج یا سفرشان لزومی دارد، آیا فکر میکنید تأثیر منفی روی کارشان میگذارد و روحیهشان با این دیدنها پرورش پیدا میکند، آیا معتقد به دیدن خارج از ایران هستید؟
– ل.م: اصلا، هیچ اهمیتی ندارد فقط میتواند بگوید آنجا هم بودهام. هیچ فایدهای ندارد، اگر نقاش چشم دیدن داشته باشد و بتواند درست ببیند، میبیند، دیگر ایران و خارج از ایران ندارد. در درونش باید این میل به دیدن باشد و همین میل کافیست.
.
ل.گ: اظهار نظر در کار نقاشی چقدر تأثیر دارد؟
– ل.م: انتقاد مثبت تأثیر بسیار دارد، اینکه به من بگویند کارت عالی است یا کارت افتضاح است در کار من تاثیری نمیگذارد. این حرفها حتی مرا به فکر کردن دربارهی کارم وادار نمیکند، اگر میگویند خوب است یا بد است باید بگویند چرا و برای این چرا دلیل داشته باشند. دلایل هم مرا قانع کنند، دلایلی که مرا به فکر وادارند و این دلایل باعث بهبود کارم شوند بله اگر انتقاد جنبهی سازنده و مثبت داشته باشد بسیار ضروری و لازم است البته کسی که اینطور انتقاد کردن را بداند یعنی آنقدر آگاهی در نقاشی داشته باشد که انتقادش سازنده باشد، خیلی خیلی کم است شاید یک یا دو تا و شاید فقط یک نفر.
.
ل.گ: آیا کسی بوده که انتقادهایش در کارتان تأثیر گذاشته باشد؟
– ل.م: بله، چندتا از دوستانم خیلی به من کمک کردهاند، حرفهایشان مرا به فکر واداشته، چندتا از نقاشهای نمایشگاه اخیرم که به نظر خودم از باقی کارها قویتر بود، قوتشان دقیقا بهدلیل انتقادهای مثبت دوستانم بوده، شاید عین پیشنهادهایشان را به عمل درنیاورده باشم اما باعث شدهاند که بیشتر و بیشتر به نقاشیام فکر کنم و بیشتر و بیشتر به آن نگاه کنم و کاری بکنم که نقاشی جان تازهتری بگیرد. اتفاق افتاده که خودم کمک خواستهام تلفن کردهام که فلانی ترا به خدا بیا این کارم را ببین، کسی که در کارهای اخیرم زیاد به کمکم آمد و بسیار باهم درباره کارها حرف زدیم، «فریدون آو» بود. گاهی اوقات شده که وقتی خستهام و نمیتوانم درباره کارم تصمیم بگیرم که خوب شده، کامل شده یا هنوز ناتمام مانده و کسی پیشنهادی میدهد، فکر میکنم که دارد مزخرف میگوید. یا با من بد است و یا حوصلهی قضاوت ندارد یا میخواهد اذیتم کند. این برداشتهای من بستگی دارد به حالت آن لحظه برخوردم با طرف، اما حرفها را خوب گوش میکنم و وقتی دیگر با صرف وقت بیشتری درباره حرفها فکر میکنم و همیشه هم نتیجه خوب گرفتهام.
ل.گ: در نمایشگاهت یک رشته سیلک اسکرین داشتید، تصمیم گرفتهاید با سیلک هم کار کنید، به نفع تماشاگرانی که قدرا خرید اصل تابلو را ندارند؟
– ل.م: گالری زند تصمیم گرفته که مقداری سیلک از کار نقاشام خودش چاپ کند. فکر بسیار خوبی است. اینها در پاریش چاپ میشوند و در کارگاه کوچکی که توسط یم زن و شهر اداره میشود که بسیار دقیق هستند و خیلی خوب کار میکنند، میبینی که چقدر تمیز و خوشرنگ چاپ شدهاند و قیمت بسیار ارزانی هم دارند که بسیار مناسب است. چقدر خوب است که بقیه هم این کار را ادامه دهند. حتی لیتوگرافی اگر از این کارها بکنند بسیار خوب است. چاپ سنگی با زینک، که چاپ سنگی خیلی جاندارتر و بهتر از آب درمیآید و واقعا لزوم این دستگاهها بسیار حساس میشود و نمیدانم چرا این دستگاه را وارد نمیکنند. دستگاهها گران هستند و هر نقاشی نمیتواند برای خودش یک دستگاه وارد کند، این کار را باید مسئولین هنر مملکت بهعهده بگیرند، هم به نفع نقاش است و هم به نفع تماشاگر.
.
ل.گ: در مورد گالریهای ایران چه فکر میکنید، آیا درست کار میکنند؟
– ل.م: گالریهای خوبی داریم، چیزی که مهم است رابطه نقاش با گالریدار است. اعتماد این دو به همدیگر که اغلب وجود ندارد. گالریدارها فکر میکنند که کافیست به من نقاش بگویند برو نقاشی کن و من تو جا میدهم برای نمایش کارهایت، این کافی نیست. گالریدار باید دائم با نقاش در تماس باشد و دائم به نقاش کمک کند، با هم حرف بزنند و با هم تفاهم پیدا کنند. مثلا «هما زند» و «فریدون آو» رابطهای فوقالعاده با نقاشهایشان دارند به آنها میرسند، کار گالریدار این است که حتیالممکن او را از آبوگل دربیاورد. درست است که کاری گالریدار تجارت است ولی وقتی این تجارت نتیجه مثبت میدهد که کار خوب ارائه دهند. فقط دادن مکان نمایش و گذاشتن کارها به عهده نقاش درست نیستو نقاش هم اصلا نباید در کار فروش و حتی قیمتگذاری روی تابلوها دخالتی داشته باشد. این با گالریدار است. به همین دلیل لازم است گالریدارها دائم باهم در ارتباط باشند و در مورد قیمتگذاری باهم به توافق برسند و به رقابت نپردازند، بلکه پابهپای هم پیش بروند.
البته مقداری هم نقاشها تقصیر دارند. برای اینکه باید برای بهوجود آوردن این تفاهم دل به کار دهند، به این کار عشق بورزند و وقتی قول کار به یک گالریدار میدهند، باید واقعا کار بکنند و نهاینکه تا گالری جدیدتری باز شد بروند سراغ گالری جدید یا اگر فلان گالری دکوراسیون بهتری داشت بروید سراغ او و قول و قرار با گالریداری که وقتش را صرف بهبود کارش کردهاز یاد ببرد.
.
ل.گ: چقدر از زندگیتان را وقف نقاشی میکنید و با نقاشی میگذرانید؟
– ل.م: وقتی زندگی راحت و بدون مسئلهای داشته باشم، زیاد نقاشی میکنم. اما چون آدم تأثیرپذیری هستم و هرچه که در اطرافم اتفاق بیوفتد در من فورا تاثیر میگذارد. با این جهت است که دائم نمیتوانم نقاشی کنم. اگر کسی مریض است اگر کسی دستش شکسته، اگر کسی مسئلهای برایش پیش آمده دیگر آن روز نقاشی بینقاشی.
.
ل.گ: آیا اتفاق افتاده که بخواهید چیزی را که در سر دارید روی بوم بیاورید و نتیجهای که کشیده میشود اصلا باب طبعتان نباشد و دوست نداشته باشید؟
– ل.م: نه، نشده. نقاشی کردن مثل گرفتن یک هدیه می ماند. هدیه را که میگیری روبانش را باز میکنی، کاغذی را باز میکنی، در جعبهاش را باز میکنی و هرچه باشد، دوستش داری. هرچه باشد، هدیه خوب است. نقاشی هم همینطور.
محمدحسن حامدی / “حس جاری بودن”
لیلی متیندفتری را من تنها چند اثری که از وی دیده بودم، میشناختم. همچنین به واسطه بحثهایی که گهگاه پیرامون هنر معاصر ایران در جمع دوستان در میگرفت. اما در این میان جاذبهای مبهم وجود داشت که کنجکاوی را دو چندان میکرد. آثارش در نهایت سادگی، هرگونه تظاهر و ادعایی را سلب میکرد اما در عین حال بیانگر ذهن آماده و شعور بصری خالقش بود. آثار سهل و ممتنع که از یک سو با هنر نائیف نسبت داشت و از سوی دیگر جوهره مدرن را به مخاطب گوشزد میکرد.
شهرت متیندفتری وابسته بود به تبارش که متصل میشد به سیاست و گاه به هنرش که رها و آزاد بود از هر قید و بندی، تا بدانجا که لحظهای دروغ و دغل سیاستبازان را برنمیتابید. بااینهمه، ابهام همچنان باقی است و اگر از این دو بگذریم، از زندگی وی فقط صفحهای برایمان مانده که چندان روشنگر نیست. شاید تنها چیزی که بتواند این فقر را التیام دهد، باقی گذاشته است. خاطراتی که یکپارچه به مهربانی، همراهی، دستگیری، دانش و ادب و… وی شهادت میدهند.
بهنام کامرانی / “سعادت ساده بودن”
نقاشیهای هستند که با موضوع ساده و بیپیرایهبودنشان بر بیننده تأثیر میگذارند. در این نقاشیها خاصیتی نهفته است که گاهی با کلمات نمیتوان آن را بیان نمود. نقاشیهای لیلی متیندفتری از این نوع آثار است. موضوع آثار او واضح و بدون پیچیدگی است. میوهها و گلها و آدمهایی که با رنگهایی حسبشده و تخت و بیشتر در میانه تابلو نقاشی شدهاند. سادگی و صراحتی که به نقاشیهای عامیانه یا مدرنیستهایی مانند Naïve Art شباهت پیدا میکند اما انگار از آنها نیز سادهتر است. اشیا و آدمها در آثار متیندفتری شمایلهایی میشوند و ظرف گندم، خرمالو یا سبزه به مهمترین واقعه مبدل میشوند. تنها باید نگاهی کنجکاو و عاشقانه داشت تا بتوان این چنین موضوعات را ساده و پرقدرت بر روی بوم نقاشی کرد. گاهی بر لبه ظرف یا خط افق یا قسمتی از شکل دیگر تغییر شکلی از آن جنس که کوبیستها داشتند را میبینی که بر شیرینی عناصر تابلو افزوده است. حنی آرام تمام اینها را دربرگرفته است.
بهراستی تکههای پراکنده این چشنمانداز را چگونه باید کامل کرد. نامهایی آشنا که تنها با خاطرهی چند اثر از آنها همراهند. هنرمندانی که یا دیر به فکرشان میافتیم یا نسیان این روزها فرصت یادآوریشان را از ما میدزدد. تجربههای که با همهی یکه بودن و به خاطر نبودن آرشیوی فراگیر از دسترس خارج میشوند. آثار لیلی متیندفتری نیز از جمله این هنرمندان است و آثارش در شکوه سادگی تنهایند. این انگار حکایت مکرر تاریخ فرهنگ ماست که وقتی به فکر چیزی میافتیم که دیگر از دست رفته است. بیاید روبهروی ظرف گندمی از متیندفتری بایستیم. وسواس پرداخت تکتک گندمها را و خاصیت زلال آنها را دریابیم. روحانیت حضوری که سادگی میپراکند. سادگی سرشاری که انگار به صورتی دیگر در شعر بیژن جلالی ما را بیاد لیلی میاندازد:
چه سعادتی است / وقتی که برف میبارد / دانستن اینکه / تن پرندهها / گرم است.
(نام نگارنده نامشخص، مجله تماشا – ۱۳۵۶) / “صیافتی ساده برای چشمها و دلها”
در کوچه نیمهخاکی «چکاوه»، در کنج ساختمانهای کشیده و سیاه «آ.س.پ» نگارخانه زند، با دیوارهایی سپید، جای گرفته است. نگارخانه زند که نزدیک دریاچه بزرگ مصنوعی و کنارهای سبز آن قرار دارد، با دالانی دراز و نورپردازی دقیق که مکان پیشین این نگارخانه، در خیابان «جردن» به یاد میآورد. «لیلی متیندفتری»، چون همیشه با بیان ساده و بیتردید، از بنیانگذاران هنر ساده و بدوی در نقاشی معاصر ایران است – سه مجموعه کار خلق کرده است.
نخستین مجموعه، که البته شاعرانهترین و پختهترین آنهاست، مجموعه «تنه درختها» است. متیندفتری میداند کجا تا به کجای «تنه درخت» را بزند و بر آن، شاخ و برگهایی ساده بیاویزد. آنچه این مجموعه را جذاب میسازد، جانی است که در زیر پوست تنه، حس میشود. زندگی و جریان صبورانه آن، که سرشار از شادیهاست و… را هم با خود دارد و آنگاه که کلمهای با صداقت بر آن تنهها کنده میشود مثل «حسین دنیا دیده» یا «علی» میتوان همه سادگی آدمهای مومن را در فضای شاعرانه به چشم دید. نقاش با چرخش خطها، با انحنا و پیچوتابهای آن به راحتی، زندگی را در درون تنههایی که می واند، درختهایی خشکیده باشند، با چند برگ کوچک دلمرده و بدینسان، چنارهای زنده متیندفتری سرمستی میآفریندو مجموعه دوم «ماهیها» هستند. با شیطنتهایی که نقاش در خلق لحظههایی از زندگی آنها، در تنگهای رنگین، بهخرج میدهد. این جا، نقاش با دیدی گذرا و شاد، ماهیها را با رنگهایی ساده که اگر پختگی خط را نادیده بگیریم، به آثاری از آفریدههای خوش و شادمانه کودکان میمانند، نقش میکند. شکستگی زاویهها و تندی خطها، در آفریدن فضایی شاد، پراثرند. و آخرین مجموعه، چهرههای آشنا و ناآشنایند، که نقد شدهاند، چهرههایی کرشده که بر تنههایی ساد –خلاصه شده در چند خط فقط- سنگینی میکند. باز آنچه هست سادگی قلم است که تحسیم برانگیز میشود. و خط و رنگ، با توان برابر، بر تابلو جا میگیرند. در گوشهای از نمایشگاه هم چند اثر سیلکاسکرین بر دیوارند آثاری که بار طنز و آرامش را در خود نهان دارند. در مجموعه نمایشگاه لیلی متیندفتری ضیافتی ساده برای چشمها و دلهاست.
فریدون آو / «برای یک دوست»
لیلی بهترین دوست من بود. وقتی میگویم بهترین یعنی بهترین؛ وقتی میگویم دوست یعنی دوست. او صداقتی بینظیر داشت. سربهزیر بود و به خود سخت میگرفت . نجابت و وقار تا آخرین لحظه در وجودش بود. لیلی بعد از دو سال جدال شجاعانهاش با سرطان مغز، در پاریس درگذشت. خانهاش را از دستش درآورده بودند. کارهایش دزدیده و پراکنده شده بودند و دور از وطن و در محنت دوری از وطنی که به آن عشق میورزید، زندگی میکرد. او نقاشی را ادامه داد و نقاشی سرپایش نگهش میداشت. خرمالوها، لادنها، درختان باشکوه، پرترهها، طبیعت بیجان و در آخر تخممرغها، اینها تصاویری هستند که در حافظه تصویری من باقیماندهاند. لیلی در لندن در مدرسه اسلید و تحت نظارت لوسین فروید تحصیل کرد، و چه داستانهای جذابی از آن دوران برایمان میگفت. ظرافت و پاکیزگیاش در هماهنگی فضاهای پروخالی و تقسیمبندیهایش که مینیمال و مدرن هستند همهوهمه در جستوجوی نظمی تازه، ساده، تمیز و منطقیاند. لیلی همهجا بود و هنوز هم حضور دارد، همچون نقطهای نورانی.
در سال ۱۹۵۹، لیلی، دانشگاه هنرهای زیبای لندن را به پایان رساند، در دانشگاه تهران نه بهعنوان مدرس هنر بلکه با سمت معلم زبان انگلیسی فعالیت میکرد. تابلوهایش ساده و صریح، وابسته به زندگی روزمره، با حداقل رنگ و خط ساختهشدهاند و عموماً چون یک پوستر با بیانی موجز و قوی کارکرد دارند. زنان سیاهپوش او با حالتی ساده و مغموم به جایی خیره شدهاند بیآنکه ببینند، چرا که فضای دیدهشده در نگاه چشم و حالت چهرهشان نمود ندارد. آیا آنچه دیده میشده بیاهمیت و یاوه بوده است یا بیننده با خودداری پارسیانهای به آنچه میگذرد بیاعتنا مانده است در یک بیزمانی و بیمکانی نمایان. شاید او به نوعی آرامش دستیافته بود که جهان را ساده و طبیعی میدیده: نه خود در برابر وقایع به هیجان میآمده نه پرسوناژهایش که غالبا با سلف پرتره هستند عکسالعملی افراطی در برابر جریانات ظاهری و وقایع گذرا نشان دادهاند. در اینکه او دنیا را ساده و شاعرانه میدیده، تردیدی نیست، تابلوهای پرنده و گل و زن و بازیچه و میوههایش او را نگرندهای شکیبا به وقایع حیات نشان میدهد که زیبایی را با حساسیتی بالا درک میکند اما بیانش فراتر از سادگی ادبیات مرسوم دوروبر گل و مرغ. زبانش اگرچه چون نقاشیهای کودکان ساده و سرراست است اما بیانش فراتر از سادگی ظاهری بهطرف نوعی ردهبندی عارفانه دنیا و خلاصه کردن زندگی در عناصر دلپذیری میرود که به بیش از آنها نیازی ندارد. او دنیا را برای خود خلاصه کرده بود و این خلاصه را با سادهترین زبان رنگ و خط با ما در میان مینهاد، شاعری که بهجای قصاید باشکوه مطنطن به گفتن دوبیتیهای ساده اما از ته دل بسنده کرده و خود را در سادگی روابط روزانه نهان کرده است.
در دههی ۲۰ و۳۰ شمسی بسیاری از هنرآموختگان «هنرهای زیبا» (که بسیاری از آنها برای هنرآموزی به خارج از ایران رفته بودند) نقش مهمی در ورود و تداوم رویکردهای هنری غرب در ایران داشتند؛ اکسپرسیونیسم، مینیمالیسم، سنتگرایی: مکتب سقاخانه، نقاشیخط و طبیعتنگاری. در زمانی که بسیاری از هنرمندان تحت تاثیر این مکاتب خلق اثر میکردند، میتوان گفت که لیلی متین دفتری از هنرمندانی است که لحنی شخصی را به کارش افزود.
لیلی متین دفتری (زاده ۱۳۱۵ در تهران- درگذشته ۱۳۸۶ در پاریس) از هنرمندان نوگرا و معاصر ایرانی است. کارهای تخت او تاکیدی است بر سادگی همگام با بیان احساسات. متین دفتری دانشآموختهی تهران و پاریس است و فعالیت حرفهای خود را در دههی ۴۰ شمسی آغاز کرد؛ عصری که با نوآوریهای عظیم هنری در عرصهی بینالمللی همراه بود. او از نسل اولین هنرمندان زن ایرانی و همچنین از هنرمندانی بود که سنتهای تصویری ایرانی را در هم شکست.
تمرکز بر سادهگرایی، سرزندگی رنگها و کاهش فضا به سطوح از ویژگیهای بارز آثار لیلی متین دفتری است. او تا حد امکان از اختلاط رنگها پرهیز میکرد. محیط اطرافش منبع الهام اصلی او بود و این را با بیانی شخصی و تقریباً یکسان در طول سالهای فعالیتش به تصویر کشید. آثار اولیهی متین دفتری نشاندهندهی تاثیرپذیری او از آثار پیشگامان نقاشی مینیمالیست، مانند دیوید برولوک و جان گراهام، است.
آثار او نشان از فضایی درونی و خلوت فردی هنرمند دارند. این امر در زندگی شخصی متین دفتری نیز نمایان است. عدم علاقه به مصاحبه یا حتی برگزاری نمایشگاه، احتمالاً به دلیل پیروی از همین مسئله باشد. چنین نگرشی را میتوان در زبان بصری مینیمال و رویکرد خلاصهانگارانهی او نیز دنبال کرد. نقاشیهای او با زبانی جهانی رنگآمیزی شده است و از همهی مرزها و هویتهای ملی عبور میکند. او از بیانگری رنگها استفاده میکند.
نقاشیهای طبیعت بیجان لیلی نمادیناند؛ او سوژهاش را تا هستهی اصلی پوست میکند. آنها حسی فرمالیستی از وجود خود را به نمایش میگذارند و در عین اینکه از قراردادهای بصری تخطی کرده، مخاطبشان را فرا میگیرند. او با حذف کردن جزئیاتی خاص بیننده را به دیدن جانمایهی موضوعش دعوت میکند؛ با این حال آثار او بیش از اینکه موضوعمحور باشند، فرمگرا هستند. این گونه است که در برخورد با آثار دیالوگی با آنها شکل میگیرد و اثر در نگاه اول جذاب و بیتکلف است، و با تامل در آن به پیچیدگی کار پی میبریم.
پرترههای لیلی که به اجزای مینیمال و خطوط دورگیری خلاصه شدهاند، توانایی عجیبی در نشان دادن روح مدل نقاشی دارند. کریم امامی آثار او را به تصاویر کتابهای کودکان تشبیه میکند: ”سرشار از خرد، نمادگرایی و قصهگویی. ”سطوح رنگی تخت و سرزنده و دورگیری بارز، نشاندهندهی برداشت کودکانهی هنرمندِ نقاش زبردست است؛ همانطور که پیکاسو گفته یک عمر طول میکشد تا بتوان همانند کودکان نقاشی کرد. بنابراین در حالی که آثار لیلی قابل دسترس و خلق به نظر میرسند، به همان اندازه هم نشاندهندهی استعداد عظیم و زبردستی او هستند.
لیلی متین دفتری یک نقاش اصیل است؛ یک سنتشکن که علاقهای به تقلید و پیروی کوکورانه از اسلافش ندارد. او در دورهای فعالیت میکرد که نقاشان یا میراث خود را برجسته میکردند و به آن میپرداختند یا میوهی آنچه که در خارج از کشور کسب کرده بودند را عیناً برداشت میکردند. لیلی هیچکدام از اینها را انجام نداد، تصمیمی شجاعانه در دنیای مردانه. در تاریخ و معرفی نقاشی معاصر ایران آنطور که شایسته و بایسته است به هنر لیلی متین دفتری پرداخته نشده است. جای او نیز مانند بسیاری از هنرمندان زن دیگر در کتابها خالی است.
شیدا عامری نقاش و مجسمه ساز بریتانیایی کارهای خانم متین دفتری را داری نوعی سادگی زنانه می داند: “او در کار هایش بسیار حساس بود. به طرز شگفت انگیزی خدا و گلها را دوست داشت و به معنای واقعی یک هنرمند فمنیست با دیدگاه هایی استوار بود. او با جدیت بیش از پنجاه سال پیاپی نقاشی کرد و از رنگ های ملایم و و فرم های ساده به خصوص رنگ سفید به شکل فوق العاده ای استفاده می کرد. من فکر می کنم او به دنبال نشان دادن علاقه عمیق اش به صلح در کارهایش بود البته من نوعی غم و درونگرایی را هم در کار های او می بینم”
لیلی گلستان، منتقد هنری، لیلی متین دفتری را از پیشگامان نقاشی زنان می داند و آثار متین دفتری را زنده و پر نشاط توصیف می کند و سادگی نقاشی ها را با شخصیت ساده و صمیمی او مقایسه می کند. به گفته خانم گلستان ” لیلی آغاز گر کار های ساده است او از رنگ های تخت استفاده می کرد و از ترکیب رنگ ها تا حد ممکن پرهیز می کرد و موضوعات خیلی ساده زندگی مانند اشیای موجود در خانه و با فرم های ساده نقاشی می کرد و به دیگران یاد داد که می توان خیلی ساده نقاشی کرد.”
گالری زرکسز که آثار دو دوره پیش از انقلاب و پس از انقلاب هنرمند را نشان می دهد نخستین نمایشگاه فردی خانم متین دفتری در لندن است که خاستگاه هنر نقاشی او بوده است. خانم متین دفتری در فاصله سال های ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹ در مدرسه هنر اسلید در لندن درس خواند و سپس به کالج هنر کامبرول در لندن رفت.
سال های آموزش خانم متین دفتری همزمان با شکل گرفتن سبک نقاشی مینی مالیستی در بریتانیا بود و آثار اولیه او نشان دهنده تاثیر پذیری او از آثار پیشگامان نقاشی مینی مالیستی مانند دیوید برولوک و جان گراهام است. فرهنگ مینی مالیستی ، نقاشی مینی مالیستی را به عنوان نقاشی تعریف می کند که تعداد رنگ ها ، اشیا ، شکل ها ، خطوط و بافت های به کار گرفته در اثر را به حداقل ممکن کاهش می دهد. یکی از آثار به نمایش گذاشته شده در نمایشگاه لندن ، تصویری است که خانم متین دفتری در سال ۱۳۳۵ از چهره پدربزرگ خود دکتر محمد مصدق کشیده و به خوب می توان ویژگی های نقاشی مینی مالیستی روز اروپا را در آن دید.
نخستین آثار متین دفتری در سال ۱۳۴۰ در دو سالانه تهران به نمایش گذاشته شد. در سال ۱۳۴۴ نقاشی های متین دفتری به همراه گروه دیگری از نقاشان نوگرای ایرانی در دانشگاه کلمبیا در آمریکا به نمایش در آمد. برخی از آثار متین دفتری به همراه دیگر آثار در مجموعه فرح پهلوی در بسیاری از شهرهای جهان به نماش در آمده است. در فاصله سال های ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۱ شش نمایشگاه از آثار متین دفتری در اروپا برگزار شده است .
خانم گلستان معتقد است که روحیه تواضع خانم متین دفتری و پرهیز او از گفت و گو با رسانه سبب شده است تا متین دفتری در میان مردم ناشناخته بماند اما این امر چیزی از اهمیت و نقش او در نقاشی ایران نمی کاهد. لیلی متین دفتری در پاسخ به پرسشی در باره این که ۱۰ سال است نمایشگاهی برگزار نکرده است گفته بود: “اجازه بدهید خیلی راحت بگویم که انگیزه ای برای نمایش کارهایم نداشتم. فقط می خواستم نقاشی کنم.”
لیلی متین دفتری پس از بازگشت به ایران آثارش را در دومین، سومین و پنجمین دوره بیینال تهران و چندین نمایش انفرادی و گروهی در ایران و دیگر کشورها ارائه داد. اولین نمایش انفرادی لیلی متین دفتری در سال ۱۳۴۵ در گالری برگس تهران برگزار شد. وی در همین سال برنده جایزه پنجمین دوره بیینال تهران شد. او تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در دانشگاه مجسمهسازی تدریس کرد؛ سپس به پاریس رفت و در سال ۱۳۸۶ در آنجا درگذشت.
آثار لیلی متین دفتری پس از فوت او بارها نمایش داده شده و در حراجیّهای بینالمللی به فروش رفتهاند. در سال ۱۳۹۵ نمایش انفرادی آثار لیلی متین دفتری در گالری امکان تهران برگزار شد. در سالهای اخیر نمایشهای گروهی زیادی از جمله «یک گفتوگوى دیدارى» در گالری دستان +۲ ، نمایشی شامل پرترهها و طبیعت بیجانهای لیلی متین دفتری ومنوچهر یکتایی، نمایش «پنجاه سالگی» در گالری سیحون، نمایش «مجموعهای کمیاب از هنر مدرن ایران» در گالری لیلا هلر دبی و نمایش «آینه در آینه» در موزهی هنرهای معاصر تهران میزبان تعدادی از مهمترین آثار این هنرمند بودهاند.