بیوگرافی سونیا بالاسانیان (۱۳۲۱ – )
سونیا بالاسانیان-آمیریان (ارمنی Սոնիա Բալասանեան-Ամիրեան؛ زاده ۱۳۲۱ خورشیدی) نقاش ایرانی ارمنیتبار است. او سالهاست که در نیویورک و ارمنستان زندگی میکند.
هنر امروز: سونیا بالاسانیان در سال ۱۳۲۱ خورشیدی (۱۹۴۲ میلادی) در اراک به دنیا آمد. پس از تحصیلات اولیه از سال ۱۳۴۶ خورشیدی (۱۹۶۷ میلادی) تا ۱۳۴۹ خورشیدی (۱۹۷۰ میلادی) درآکادمی هنرهای زیبا فیلادلفیا آمریکا با درجه لیسانس فارغالتحصیل گردید. در سالهای ۱۳۵۱–۱۳۵۰ خورشیدی (۱۹۷۲–۱۹۷۱ میلادی) به تحصیل آزاد در موزه هنرهای زیبای نیویورک پرداخت. او همچنین دارای ده جایزه از موزهها و دانشگاه فیلادلفیا و نیویورک طی سالهای ۱۳۵۱–۱۳۴۶ خورشیدی (۱۹۷۲–۱۹۶۷ میلادی) میباشد.
گرایش او به هنر از اوان کودکی و با شیفتگی به مطالعه آغازیدن گرفت. با ورود به دوران نوجوانی، متدرجا تمایلات سرکشانه و استقلالطلبانهای در سونیا بروز یافت. جهانی شخصی که بیشتر با نقاشیهای مخفیانه و نگارش انشا برای خواهران و دوستانش در کلاسهای درس، با کمترین التفات به آموزههای معلمان، نضج یافت. با رسیدن به دوران دبیرستان، عمومی او (سلطان امیریان)، اینان را برای دسترسی به آموزش بهتر، به خانهی خود در تهران میآورد. سونیا تحصیلات خود را در دبیرستان «مریم» با حفظ علایق پیشین ادامه داد. این شیفتگی در ادامه گونهای جدیتر به خود گرفت، چنانکه در سال 1342، در بیست و یک سالگی در همکاری با گروه تئاتر «آرمن»، در نمایش «بانوی سپیدهدم»، اثر آلخاندرو کاسونا، به کارگردانی شاهین سرکیسیان و طراحی صحنهی آربی آوانسیان در باشگاه آرارات» به ایفای نقش پرداخت.
سونیا بالاسانیان هنرمندی است که در حوزهی هنرهای گوناگون، دست به تجربه و آزمون زده است. در بیستویک سالگی به ایفای نقش در یک تئاتر پرداخت و در دههی پنجاه شمسی به یک گروهِ ادبی با نامِ «نور اِج» که متشکل از هنرمندان ارمنی بود، پیوست و نخستین شعرهایش را در گاهنامهی این گروه انتشار داد. او در حوزهی هنرهای تجسمی که حوزهی تخصصیاش بوده نیز تجربههای متنوعی را از سر گذارنده. بالاسانیان گاهاً از هنر انتزاعی که دغدغهی همیشگیاش بوده فاصله گرفته و به سمت فیگور گرایش پیدا کرده است؛ بهطوری که شاید گاهی اینگونه به نظر برسد که او اصلاً تعلق به سبکِ خاصی ندارد و مدام سبکشکنی میکند. او در چند دههی اخیر، هنر چیدمان و ویدیوآرت را نیز به تجربه درآورده و همچنان به فعالیتهای هنری خود در نیویورک و ایروان ادامه میدهد.
بالاسانیان در سه دستهبندی کار دارد:
1. یک سری از آنها، کارهای انتزاعی هستند که در دهه پنجاه یک اتفاق هنری محسوب میشدند. بر خلاف آن شکل از انتزاع که آن دوره در ایران رایج بود، او کار انتزاعی را خارج از قواعد سقاخانه پیش برد. علاوه بر این، او بر شمایل مردانهی انتزاع نیز اعتنایی نداشت. مثلاً در آثارِ بهجت صدر، یکجور رفتار مردانه در نقاشی وجود دارد ولی بالاسانیان به آن انتزاع مردانه تن نمیدهد. جالب است که برای بالاسانیان کنش و شکل و رفتار زنانه هنرش اهمیت دارد و از این باب یک استثناست؛ در متنی که هنگامه معمری در مقدمهی کتابِ «تغییر نقطه جغرافیایی» نوشته، نیز به این نکته اشاره شده است. زنها برای ایفای نقش هنرمندانه خود در هنر مدرن ایران مجبور بودند به قواعد موجود در آن زمینه کنار بیایند. اما سونیا این رفتار را نداشته. حتی در کارهای مفهومی، چیدمانها و ویدئوهایش هم تن به هژمونی مردانه نداده است.
2. دومین دورهی کار هنرمند، مربوط به زمانی است که خودش به آن «چیدمان فضای خاص» میگوید. عجیب اینکه بالاسانیان ۲۰ سال قبل از جریان مفهومی هنر ایران این کار را شروع میکند.
3. دستهی سوم هم ویدیوهاست. هنرمند، همهی این رسانهها را کنار و همزمان پیش بُرده و اینجور نبوده که یکی را متوقف کند و بعد سراغ رسانهای جدید برود.
سونیا بالاسانیان توانایی قابل توجهی در ساخت ریتمهای تصویری تکرنگ دارد. او در بسیاری از آثار خود، از جمله اثر زیر، تعادل بصری را در ضربهقلمهای مهار شده و پیدایش یک فضای انتزاعی میجوید. انتزاع بالاسانیان از جنس موسیقی، شعر، طبیعت و شهود است. همواره در پس ریتمهای مواج او، دنیایی فانتزی از خط خطیها و مناظری رویایی، مستتر است.
این بیان انتزاعی نقاش، که گاه سیاهمشقهای کهن ایرانی را تداعی میکند، از لایههای متراکم و پُر ازدحام خط ساخته میشود، به طوری که معمولاً کشف چیزی اسرارآمیز از پسِ آن، کنجکاوی بیننده را تحریک میکند. سابقه این شیوه از نقاشی در آثار بالاسانیان را میتوان از نخستین نمایشگاه او در نیمه دهه ۱۳۵۰ در گالری زروان، دنبال کرد.
در متنی مرتبط با آثار وی از این دوره میخوانیم: «تکیه اصلی هنرمند را پیش از هر چیز، بر ضرباهنگ بصری مییابیم. ضرباهنگی که از حرکت و دویدن رنگها بر سطح بوم و ترکیب کنترلشده شکلهای اتفاقی به وجود میآید، تا هر تابلو به سمفونی دلپذیر و چشمنوازی از بازی هیجانانگیز فرمها بدل گردد. بالاسانیان ضربهقلمها یا خراشهای تکرارشونده خود را، به مثابه واحدهای اصلی سازنده اثر، با ظرافت و دقت بسیار کنار هم میگذارد. ظرافت و شعری که در تکرار بینهایت این واحدهای کوچک وجود دارد، انسان را به یاد منظره رگباری تند میاندازد که بر مزرعهای میبارد. گاه توفیدنِ تندبادی به موجش میاندازد، گاه آرامشی موقت، قطرههایش را سنگینتر و از هم دورتر میکند.»
آثار انتزاعی بالاسانیان بیش از هرچیز میتوانند نوعی منظرهنگاری محسوب شوند. وابستگی هنرمند به طبیعت چون شعری بصری نمایان میشوند. او متأثر از طبیعت زادگاهش، در یک ایجاز کامل نقاشی انتزاعی را زمینهای برای کشف و شهود در ترکیببندی و معنای شاعرانه قرار میدهد. سونیا بالاسانیان در سالهای اخیر در ارمنستان و آمریکا فعالیتهای وسیعی داشته و به کولاژ، اینستالیشن، پرفورمنس و ویدیوآرت روی آورده است. در این آثار، برخلاف آثار انتزاعی دهه ۱۳۵۰، او میکوشد به ارتباط مسایل زنان و دنیای معاصر بپردازد.
ریتمهای تصویری سونیا بالاسانیان که معمولاً با رنگهای محدود اجرا میشوند، از جمله آثار شاخص وی به شمار میآیند. این ریتمها گاه آجرهایی هستند که یک سقف عظیم گنبدی را تداعی میکنند و گاه عناصر نوشتاری که متنی روان مشابه یک دستخط شاعرانه را به شکل نمادین به ذهن متبادر میسازند. انتزاع در نقاشیهای او، با شعر و موسیقی ادغام میشود. وی با بهره جستن از ضربهقلمهای ریتمیک رابطه میان کلمه و تصویر را به چالش میکشد و شعری بصری به وجود میآورد که در آن خط و نقش در بافتی واحد با یکدیگر ارتباط مییابند و بدین ترتیب سطح بوم مکان کنش متقابل میان کلمات و تصویر میشود و نوعی ارتباط زیباییشناختی میان آن دو به وجود میآید تا توازن فرمی شکل بگیرد.
نظم قرار گرفتن خطوط در کنار یکدیگر و نحوه ترکیببندی این اثر، کتیبههای باستانی را در ذهن مخاطب تداعی میکند. تکرار موزون خطوط شماتیک گونهای از زبان نوشتاری را پدید میآورد که تعمداً ناخواناست و حاکی از رمزی غیرقابل کشف است؛ رازی که برای همیشه پنهان میماند و به انتزاع نزدیک میشود.
پالت رنگی بالاسانیان محدود است و نقوش اغلب بر زمینهای با رنگ سرد و تیره اجرا میشوند. شباهت آثار این هنرمند ایرانی-ارمنی به نوشتار باعث میشود، در نگاه اول حالت معکوس یک نوشته تیره بر زمینه سفید و روشن در ذهن بیننده نقش بندد که خود نوعی کالبدشکافی بصری محسوب شده و در نهایت نوعی خط شماتیک انگلیسی را تداعی مینماید.
سونیا بالاسانیان از جمله بانوان هنرمند ایرانی است که درخشش آثارش در بازارهای بینالمللی مبین پویایی دستان هنرمند و ذهن خلاق وی در دوران حاضر است. او که در عالم شعر، موسیقی و تئاتر نیز تجربیات هنری قابل توجهی دارد، هنر نقاشی خود را نیز برآمده از همین دستاوردها میداند. ریتم تکرارشونده با ضرباهنگهای آرام، در کنار رنگهای لطیف و شاعرانه با درکی صحیح از عناصر بومی و معماری، نشانگر جستارهای عمیق هنرمند در تجربیات زندگی قومی و شخصی خویش است.هویت چندگانه هنرمند که برآمده از تولد در ایران، ارمنیتبار بودن و تحصیل در امریکاست، به خوبی در آثار مینیمالیستی وی نمود یافتهاند. در اثر حاضر ضرباهنگ بصری در خطوط آجرچین، مرز میان آبی، اخرایی، خاکستری و سفید را طی میکند و فرمهایی از دیوارهای کهنه تا کاشیکاریهای حوضهای معماری کلاسیک ایرانی را تداعی میکند. از سوی دیگر بازگشت به اشکال بنیادین هندسی و دوری از طبیعتگرایی و بازنمایی امر واقع، ماحصل آموزشهای هنرمند در دنیای هنر غرب است که با عرفان شرقی میآمیزد.فرم مربع شکل بوم، در کنار شکل دایره تکرارشونده، یادآور مفاهیمی قدسی و عرفانی مانند مَندَلَه در حکمت شرقی است. دایره کانونی با ریتمی افزاینده، میل به گسترش دارد؛ از سویی نوع خطوط تکرارشونده آن، یادآور آجرچینیهای معماری بومی ایرانی است و بدین جهت اثر حاضر را میتوان لحظه گذر از امر واقع به انتزاع دانست که ماده در آن ماهیتی معنوی مییابد و همزمان نوعی آرامش، حس بهت و تحسین را به مخاطب انتقال میدهد.اصل وحدتگرایی به عنوان یکی از اصول هنر ایرانی – اسلامی، در تولید اثر پیشرو در دستان هنرمند نقاش و در کاربستی مدرنیستی بازآفرینی میشود. ترکیببندی متقارن و خلاصه شده، با ریتمی حاصل از ضخامتهای مختلف رنگی، از بالاترین قسمت کادر آغاز شده و چشم را به آرامی رو به پایین سوق میدهد. در عین حال از میانه تابلو، ریتم رنگی با درجات مختلف خاکستری به آرامی هرچه تمامتر با رنگ روشن زمینه پیوند میخورد و در آن حل میشود؛ به طوری که نگاه بیننده، دوباره رو به مرکز دایره نخستین در بالا هدایت میشود و در همین آمد و رفت، اصل وحدت در کثرت بارها و بارها متجلی میشود.
بالاسانیان به خوبی بر چنین تأثیراتی از هنر سرزمین مادری و فرهنگ بومی خود واقف است و در توضیح این نگرش میگوید:
«به طور کلی در بناهای آجری نوعی ریتم و یکنواختی هست: عناصر کوچک [آجرها] انگار تا ابد تکرار میشوند و ریتم ذاتی شعر فارسی را به یاد ما میآورند. آنها همچنین حال و هوای احساسات پیوسته و بیپایان سوگواری یا حتی لذت درونی را منتقل میکنند. شکل گنبد همچنین نمادی از حفاظت به تمام معنا و همین طور تمرکز بر چیزی است که شاید باری تعالی باشد یا هر چیزی که بیننده بتواند تصور کند.»